شاپور بنياد، خلاق و ناشناخته
ابوتراب خسروي
شاپور بنياد در پاريس سينما خوانده بود. وقتي به ايران آمد فضا و مجوز لازم را براي فيلمسازي به او ندادند. گرچه دو فيلم كوتاه ساخت اما اين، همه آن چيزي نبود كه او ميخواست. اين بود كه ناچار شد مدتي كتابفروشي كند. بعد از آن، ديگر صرفا به كار شعر پرداخت. در جلسهاي كه در شيراز داشتيم، شاپور هم شركت ميكرد. خيليها بودند؛ از آن جمله مسعود توفان، شاپور جوركش، هادي محيط و خيليهاي ديگر كه بهطور متناوب ميآمدند. شاپور بنياد ولي عضو ثابت بود و حضور هميشگي داشت. نگاهش به داستان خيلي خوب بود منتها كار اصلي او شعر بود. به عقيده من شعرهايش هنوز كه هنوز است، شناخته نشده. بنياد يكي از شاعران مورد علاقه من بود. شعرهاي او فوقالعاده هستند و من آرزو ميكنم كه روزي آثارش خوانده شود. خصوصا نسل جوان بايد شعر او را درست بخوانند و با آن آشنا شوند. آن عرفان واقعي كه خود شاپور به آن معتقد بود، در شعرش هست. من نام آن عرفان را «عرفان حسي و عملي» ميگذارم.
شعرهاي او براي من و خيلي از دوستانم هميشه نمونههايي از شعرهاي مدرن دوران ما بود و هست.
شاپور طنز شفاهي بسيار قوي و نافذي داشت. مجالستي كه داشت، فراگير بود. پاتوقش هتل پارك سعدي بود. روزهاي دوشنبه قرار داشتيم و اغلب دوستان ميآمدند. شاپور عضو ثابت اين جلسات بود. ميآمد و در مورد شعرها و كتابهاي تازهاي كه منتشر شده بود، بحث ميكرد. از سينما حرف ميزد. گرچه سينما خوانده بود اما به اعتقاد من در هنر آدم جامعالاطرافي بود. كتابهاي حلقه نيلوفري كه با تمهيد او چاپ ميشد، گوياي علايق و سلايق او در حيطه شعر و داستان است. اولين كتاب من هم با پيگيري او منتشر شد. البته ناشرش نبود ولي با نشر نويد شيراز كه كتابهايي را با نگاه و سليقه او چاپ ميكرد، صحبت كرده بود.
شاپور بنياد آرزو داشت مجوز مجله شعر بگيرد كه موفق نشد و ناكام از رسيدن به اين آرزو، از دنيا رفت. او دچار مشكل قلبي بود و نهايتا هم به علت عارضه قلبي از دنيا رفت.